پارت صد و ده :


بعد از شام ئه‌دا گوشه‌ی اتاق نشست و خودش را لحاف پیچ کرد. تشت آب گرمی زیر لحافش بود و هر چند دقیقه سرش را پایین می‌برد و وقتی بیرون می‌آورد قطره‌های عرق از سر و صورتش پایین می‌ریخت. گلاره با کمی فاصله تکیه به دیوار، کتابی روی پایش گذاشته بود و با انگشت‌های دستش ور می‌رفت. شک نداشتم حواسش از میان خطوط کتاب بیرون رفته و جای دیگری مشغول بود. سیروان خودش را به تاته نزدیک کرده و سر به ز

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۱۰ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • م

    00

    خدارو شکر بالاخره گلباش از***شیطان پایین اومد وبله رو به سیروان داد بعد سالها

    ۴ ماه پیش
  • سمیه نوروزی | نویسنده رمان

    🥰🥰🥰

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.